آیات 1 تا 60 یوسف – تفسیر نور

در اینجا کار یوسف و همسر عزیز به رشته رشته ترین تراز و اهمیت ترین حال و روز می برسد که قرآن کریم اهمیت تفسیر پرمعنایی از آن صحبت می گوید: «همسر عزیز مصر، قصد او را کرد و یوسف هم اگر دلیل خداوند را نمی دید، قصد وی می نمود» (۴۰۴). بله، از همان شروع فعالیت همین نقش به من پیشنهاد شد و مرحوم سلحشور ترجیحشان همین بود که من نقش میمی سابو را ایفا کنم. این سکانس را که میخواستیم فیلمبرداری کنیم، مرحوم سلحشور جلو آمدند و گفتند نخستین شمشیر را به من بزنید و آن‌گاه به بازیگر. یک سال عصر پسا دکتری را در حوزه مهندسی ابزار ظریف در مرکز تحقیقاتی Mitsutoyo در ژاپن گذرانده است. «استباق»به معنای سبقت و پیشی گرفتن دو یا تعدادی نفر از یکدیگر است،یوسف برای فرار از گناه به سوی در گریز کرد و زلیخا نیز به دنبال او می دوید.گویا به سوی در مسابقه نهاده اند.«قد»به معنای پاره شدن پارچه از طرف ارتفاع است.«لفاء»به یافتن ناگهانی چیزی گفته می شود. ناگهان شوهرش را نزد در یافتند.زن(برای انتقام از یوسف یا تبرئه خویش حیاتی چهره حقّ به جانبی)گفت:کیفر کسی که به همسرت قصد بد داشته جز زندان ویا شکنجه دردناک چیست؟ 10-مجرم به جهت تبرئه خود،به دیگران اتهام می بندد. 8-گنهکار برای تبرئه خود،از عواطف واحساسات خویشاوندان خود استمداد می کند. البته یوسف جز به معشوق حقیقی و معبود کریم دل نبسته بود و کل نعمتهای خود را از او می دانست و به همین حقیقت واقف بود که هر گونه انحراف و گناهی که از آدمی سر می زند، ظلم و ستمی میباشد که انسان به نفس خود کرده و محرومیتی هست از رستگاری و ساماندهی حق بزرگ که به دست خود مهیا ساخته است. زمانی یوسف را در معرض فروش دید، او را خرید کردن و به طرف منزل خود آورد. اشکالی که اساسی چنان تعبیری به ذهن تداعی مینماید، این میباشد که پیام حساس سوره یوسف که به عبارتی نشان دادن الگو و قهرمانی در مجاهدت اساسی نفس به جهت اهل ایمان و گروندگان به قرآن میباشد، در مسلخ عصمت قربانی شده و امکان پرهیز از گناه را در آن شرایط، به دایره تنگ و انحصاری عصمت حواله مینماید. 4-بهانه ی بسته بودن در برای تسلیم شدن در برابر گناه کافی نیست،باید به سوی درهای بسته حرکت کرد احتمال دارد بیمه قدمت یوسف اسدی باز شود. 12-زلیخا شیدا نبود،بلکه هوس باز بود؛چرا که شیدا حاضراست جانش را فدای معشوق کند،نه همین که او را مجرم و به زندان افکند. 8-ما بایستی به سراغ مدرس برویم،نه آنکه مدرس را احضار کنیم.