دو سردرگمی وجود دارد. اولین مورد این است که ایده بزرگ بعدی باید کاملاً اصلی باشد. دوم اینکه رقابتی ندارد.
تقریباً هرگز اینطور نیست.
هنری فورد ماشین را اختراع نکرد و قبل از تسلط فیس بوک شبکه های اجتماعی زیادی وجود داشت. مادام سی جی واکر مراقبت از مو را اختراع نکرد و ری کروک قطعا همبرگر یا سرخ کردنی را اختراع نکرد.
همین امر در مورد مشاغل محلی پر رونق و مهم با اندازه قابل مدیریت حتی بیشتر صادق است.
آینده همه این نوع سازمان ها مبتنی بر عدم انتخاب مشتری نیست. این بر اساس جذب مشتری است.
وقتی دلیل قانعکنندهای وجود داشته باشد، اغلب به دلیل اجرا، مراقبت و افراد (همراه با اثر شبکه)، یک سازمان جدید میتواند پیشرفت کند. زیرا مردم آنچه را که ارائه می دهد می خواهند.
هنگامی که متوجه شدید که به دنبال چیزی اصلی و تنها نیستید، گزینه های بی شماری دارید. زیرا فرصت این است که به سادگی یک مشکل را حل کنیم، با رهبری و سخاوت در جهان ظاهر شویم و چیزهایی را بسازیم که مردم انتخاب می کنند.
بخش سخت این است که خود را برای رهبری نشان دهد.
به ما تلقین شده است که به جای جستجوی چیزی که ارزش رهبری را داشته باشد، به یک سرمایه گذاری “ایمن” بپیوندیم.
و این دلیلی است که نوآوری ها اغلب متوقف می شوند. زیرا شکاک بودن آسان تر از گفتن «من رهبری می کنم» است.
و دلیل اینکه پروژه ها اغلب در مراحل اولیه شکست می خورند این است که رهبران می توانند از رقابت و انتخاب بترسند، در حالی که در واقع رقابت و انتخاب نشانه هایی است که شما درگیر چیزی هستید.
در میان همه آسیبها و تغییرات در زندگیمان، همه ما در آستانه انبوهی از مدلهای کسبوکار جدید، مدلهای جدید تامین مالی و روشهای جدید حضور در جوامع خود هستیم. اگر برای یک لحظه منتظر بوده اید تا پروژه ای بزرگتر از مشارکت ساعتی خود را شروع کنید، این واقعاً بهترین لحظه ای است که می توانم به یاد بیاورم.